کد مطلب:59773 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:229

سیمای علی در جنگ ذات السّلاسل











[یكی از جنگهایی كه مورّخین آن را از رویدادهای سال هشتم هجرت ضبط كرده اند، جنگ «ذات السّلاسل» است كه در وادی شنزار نزدیك مكّه واقع شد و سپاه اسلام به فرماندهی امیرمؤ منان علی (علیه السلام) پیروز گردید].

توضیح اینكه: مرد عربی در مدینه به حضور رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آمد و در پیش روی آن حضرت زانو زد و نشست و گفت: «نزد تو آمده ام تا برای تو خیراندیشی كنم».

پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود:«خیراندیشی تو چیست ؟».

مرد عرب گفت: جمعیّتی (حدود دوازده هزار نفر) از اعراب در بیابان شنزار اجتماع كرده اند و تصمیم دارند شبانه به مدینه حمله كنند (سپس ‍ اوصاف آنان را برای پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) ذكر كرد).

پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود:«فریاد بزنند و مردم را به مسجد بخوانند». به دنبال این اعلام ، مسلمانان به مسجد آمدند، پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای خدا فرمود:«ای مردم! این (لشگر) دشمن خداست كه می خواهد شبانه به شما حمله كند، كیست كه به جنگ آنان برود و آنان را از حركت باز دارد»؟.

جمعی از صُفّه نشینان (همانها كه از مكّه به مدینه مهاجرت كرده بودند و در كنار صُفّه های مسجد سكونت داشتند) گفتند:«ای رسول خدا! ما آماده ایم تا به سوی آنان برویم ، هركس را بخواهی فرمانده ما قرا بده تا تحت فرماندهی او، حركت كنیم».

پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بین آنان و غیر آنان قرعه زد و قرعه به نام هشتاد نفر افتاد. آنگاه ابوبكر را طلبید و پرچم را به دست او داد و فرمود:«پرچم را بگیر و به سوی قبیله بنی سلیم كه نزدیك سرزمین «حَرَّه» هستند برو».

ابوبكر همراه سپاه اسلام به سوی شورشیان حركت كردند تا به نزدیك سرزمین آنان رسیدند كه در آن سرزمین ، سنگ بسیار بود و لشگر دشمن در وسط درّه قرار داشت كه فرود آمدن به آن سخت و دشوار بود، وقتی كه ابوبكر با همراهان به آن درّه رسیدند و خواستند سرازیر شوند، دشمنان به سوی ابوبكر و همراهانش تاختند و او را وادار به عقب نشینی و فرار نمودند و در این درگیری جمعیّت بسیاری از مسلمین به شهادت رسیدند. ابوبكر با همراهان به مدینه بازگشتند و به حضور پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) رسیده و جریان را به عرض رساندند.

پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) این بار پرچم را به عمر بن خطّاب داد و او را به جنگ با دشمن فرستاد. عمر با همراهان به سوی دشمن ، حركت كردند، سربازان دشمن در پشت سنگها و درختها، كمین نموده بودند، همینكه عمر خواست به آن درّه سرازیر گردد، دشمنان از كمین بیرون آمدند و به مسلمین حمله كردند و آنان را شكست دادند (و آنان به مدینه بازگشتند) رسول اكرم (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از این حوادث دردناك ، بسیار ناراحت شد.

«عمروعاص» گفت: «ای رسول خدا! این بار مرا (پرچمدار كن و) به سوی دشمن بفرست ؛ زیرا جنگ یك نوع نیرنگ است ، شاید من از شیوه نیرنگ بتوانم بر دشمن ضربه بزنم ، رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) عمروعاص را همراه گروهی روانه كرد كه ابوبكر و عمر نیز همراه گروه بودند، وقتی كه به مرز آن درّه رسیدند، (قبل از به كارگیری نیرنگ عمروعاص) دشمن پیشدستی كرد و به سپاه اسلام حمله نمود، آنان را شكست داد و جماعتی از مسلمین به شهادت رسیدند و بقیّه با این وضع به مدینه بازگشتند.

این بار رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) امیر مؤ منان علی (علیه السلام) را به حضور طلبید و پرچمی برای او بست و فرمود:«اَرْسَلْتُهُ كَرّاراً غَیْرَ فَرّارٍ؛ فرستادم علی را كه حمله كننده ای است كه پشت به دشمن نمی كند».

سپس این دعا را درباره علی (علیه السلام) كرد، دستها را به آسمان بلند نمود و عرض كرد:«خدایا! اگر می دانی كه من رسول و فرستاده تو هستم ، مرا با یاری علی (علیه السلام) حفظ كن و آنچه خود دانی به او بده» و سپس آنچه خواست در حقّ علی (علیه السلام) دعا كرد.

حضرت علی (علیه السلام) پرچم را به دست گرفت (و همراه سپاه) حركت كرد و رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) او را تا مسجد احزاب بدرقه نمود و گروهی را كه ابوبكر و عمر و عمروعاص نیز بودند، همراه علی (علیه السلام) به سوی جبهه روانه ساخت.

علی (علیه السلام) با همراهان به سوی عراق رهسپار شد و در مسیر راه ، همه جا علی (علیه السلام) در كنار جادّه می رفت ، سپس آنان را در یك راه دشواری برد و از آنجا آنان را به دهانه آن درّه (كه دشمن در وسط آن درّه بود) آورد[1] وقتی كه نزدیك سپاه دشمن رسید، فرمان داد كه یاران ، دهان اسبان خود را ببندند[2] و آنها را در جای مخصوصی نگهداشت و فرمود:«از اینجا حركت نكنید». و خودش پیشاپیش سپاه حركت كرد و در یك سوی سپاه ایستاد و همانجا توقّف كردند تا سپیده سحر دمید، هماندم از چهار طرف به دشمن حمله كردند، دشمن ناگهان دریافت كه غافلگیر شده و قادر به دفاع از خود نیست و در نتیجه دشمنان ، تار و مار شدند و مسلمین بر آنان پیروز گشتند و سوره «عادیات» (صدمین سوره قرآن) در شأن آنان نازل گردید.[3] .

پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) قبل از بازگشت سپاه اسلام ، پیروزی مسلمین را به اصحابش مژده داد، و دستور فرمود كه: «به استقبال امیرمؤ منان علی (علیه السلام) بروند».

مسلمین مدینه ، در حالی كه پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) پیشاپیش آنان بود به استقبال علی (علیه السلام) شتافتند. و دو صف را برای استقبال تشكیل دادند. هنگامی كه سپاه اسلام فرارسیده همینكه چشم علی (علیه السلام) به پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) افتاد (به احترام پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از اسب پیاده شد) پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به علی (علیه السلام) فرمود:

«اِرْكَبْ فَاِنَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ عَنْكَ راضِیانِ؛ «سوار شو كه خدا و رسولش از تو خشنودند».

علی (علیه السلام) از شنیدن این مژده بر اثر خوشحالی اشك شوق ریخت و گریه كرد، در اینجا بود كه پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به علی (علیه السلام) رو كرد و این گفتار تاریخی را فرمود:

«یا عَلِیُّ! لَوْلا اَنَّنی اَشْفَقُ اَنْ تَقُولَ فِیكَ طَوائِفٌ مِنْ اُمَّتِی ماقالَتِ النَّصاری فِی الْمَسِیحِ عِیسَی بْنِ مَرْیَمَ (علیه السلام) لَقُلْتَ فِیكَ مَقالاً لا تَمُرُّ بِمَلاٍ مِنَ النّاسِ الاّ اَخَذُوا التُّرابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْكَ لِلْبَرَكَةِ».

«اگر ترس آن نداشتم كه گروهی از امّت من ، مطلبی را كه مسیحیان درباره حضرت مسیح (علیه السلام) می گویند[4] ، درباره تو بگویند، در حقّ تو سخنی می گفتم كه از هرجا عبور كنی ، خاك زیرپای تو را برای تبرّك برگیرند».

در این جنگ نیز فتح به دست علی (علیه السلام) انجام گرفت ، پس ‍ از آنكه افراد دیگر با شكست و شرمندگی بازگشتند و در میان همه مسلمین تنها حضرت علی (علیه السلام) به تمجید و مدح مخصوص ‍ رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اختصاص یافت ، مدحی كه بیانگر فضایل و مناقبی است كه هیچ كس به چنین فضایلی دست نیافت و اَحَدی شایسته چنین تعریفی نشده و نخواهد شد.







    1. علی (علیه السلام) در راهپیمایی ، تاكتیك خاصّی به كار برد، شبها راه می رفت و روزها پنهان می شد و می خواست با رعایت پنهانكاری ، به طور ناگهانی بر دشمن حمله كند و آنان را غافلگیر نماید.
    2. شاید به خاطر اینكه صدای آنان به گوش دشمن نرسد و یا به طمع خوردن علف ، اخلالی در سرعت حمله ، به وجود نیاید.
    3. پنج آیه آغاز سوره از این قرار است: (والعادیات ضبحاً، فالموریات قدحاً، فالمغیرات صبحاً ، فاثرن به نقعاً ، فوسطن به جمعاً) «سوگند به اسبهای دونده و نفس زننده كه براثربرخورد سم آنها به سنگها، برق از آنها می جهد و صبحگاهان برق آسا بر دشمن حمله می كنند و با حركت سریع خود، ذرّات گرد و غبار را در فضا می پراكنند و دشمن را در حلقه محاصره قرار می دهند».
    4. كه مسیح ، خداست یا از خدا جدا نیست.